دستيار شيطان: عذاب
ارائه اي از تيم ترجمه ي مووي لند
مترجم: سيد احسان حسيني
من آليس ــم
براي شرکت آمبرلا کار ميکردم
بزرگترين و قدرتمند ترين سازمان تجارتي در جهان
من رئيس بخش امنيتي تشکيلات فوق پيشرفته اي
يک آزمايشگاه بزرگ زيرزمينيي براي ساخت سلاح هاي ويروسي
با رخ دادن يک اتفاق ويروس در تمام جهان پخش شد
تعداد بسيار زيادي از مردم کشته شدن
ولي مشکل اصلي اين بود که
سيستم هايو توسط هوش مصنوعي ايي
ملکه سرخ براي مقابله با شيوع ويروس
اون به يک سيستم آدمکشي حرفه اي تبديل شد
همه ي شما کشته خواهيد شد
ملکه سرخ تمام تلاشش رو براي نابود کردن
من تونستم فرار کنم اما اين تازه آغاز ماجرا بود
ويروس مثل شعله هاي آتش به سرعت گسترش يافت
اول ايالات متحده و بعد تمام جهان آلوده شد
ويروس تي مرده ها رو فقط زنده نکرد
بلکه اونها رو به شکل هاي وحشتناک تغيير داد
با وجود ساخت اين ويروس باز هم شرکت آمبرلا تحقيق
من هم آلوده شده بودم اما بدن من
قدرت زيادي بدست آورده بودم
عوض شده بودم
قدرتمند, چيزي نمي تونست جلوم رو بگيره
هرچه قوي تر مي شدم نژاد انساني ضعيف تر مي شد
تمام تلاش اـم رو براي نجات بازمانده ها انجام دادم
حتي دوستم جيل ولنتيان توسط
در آخر با مدير شرکت آمبرلا
اون قدرتم رو ازم گرفت اما من تمام
ديگـه فکر کردم همه چيز تموم شده
اما سخت در اشتباه بوديم
ساعت خواب
بکي هنوز بيدار نشده
خوب مي دوني که وقتي دير ميرسونمش چيکار مي کنه
خانمي ؟
آره,پس من ميرم بکي رو بيدار کنم
باتري رو واست شارژ کردم
بکي, خانم اندرسون رو که ميشناسي
ممنونم بابا
وقتي از مدرسه برگشتي برات يه سوپرايز دارم
شنيـدم
باتري ها دارن هر روز ضعيف تر ميشن
باشه ,من سر راه برگشت به خونه ميگيريم
لعنتــي
يک نفر ديروز تمام لباسات رو برده خشک شويي
يادت رفت دير شده؟
يه لباس برات مي گيريم
بکي رو از اينجا ببر
نــه
کمـک,کمکمون کنيد
زودباش
برو, برو
نــه
ايست کن,ايست کن
شما چه مرگتون شده؟
زود باشين سوار شيد
چه خبر شده؟
چرا آدم ها اينطوري شدن؟
ديگه نيـستن
صدمه ديدي؟
مي توني راه بري؟
لعنتــي
مامان زود باش
دوست دارم
gun
ehsanho5367@yahoo.com
به نام هايو بودم
اون ها نمرده بودند
به نام ملکه سرخ کنترل مي شد
به بدترين حالت ممکن وارد عمل شد
هر کسي که اونجا بود کرد
اعم از آلوده و غير آلوده
خودش رو روي اين ويروس کشنده ادامه داد
در مقابل ويروس ايمن بود
اما از اين تعقيب و گريز ها خسته شده بودم
شرکت آمبرلا شناسايي شد و شسته شوي مغزي شد
آلبرت وسکر روبرو شدم
تلاش اـم رو براي شکستش کردم
فکر کردم که ديگه ترس و وحشتي وجود نخواهد داشت
يه بار ديگه در وسط جنگ براي زندگي بوديم
بلند شو خانوم جون,ساعت خواب مونده
خانم اندرسون ناراحت ميشه
حالت خوبـه عزيزم ؟
ممنونم
به شرط اين ثبت نامت کرد که حرف بزني
بايد باتري جديد بخريم
بازم دير کرديم , دوباره
صبر کن يه دونه پيراهن ديگه برات مي يارم
ميدوني تو فرشته ي کوچولوي خودمي ,مگه نـه؟
اوه ,آره
منم مثل تو نمي دونم
اونـا آدم نيستن
خيلي خوب
برو